منتظرم .... منتظر اونی که بیاد و دیو نگیامو بفهمه اونی که وقتی باش دریا میرم بنشینیم یه گوشه و حرف بزنیم ودریارو لمس کنیم حس کردن دریا ، لمس میخواد ... پاهامو دریارو لمس کنه و اب بپاشیم تو صورت همدیگه نترسیم از حرف مردم زندگیه خودمونه ... کنار کسی که وقتی بارون میزنه باهاش زیر بارون قدم بزنم بدون چتر وقتی که شدید شد کاپشنمو بالای سر اون بگیرم و زیر بارون بگیمو بخندیم کسی که تا نصف های شب تو خیابونها قدم بزنیم کسی که بی مقدمه ببوستم بی دلیل بپره توبغلم کسی که کنارش خودم باشم خود خودم
برچسبـها :
من بودم و یک تکه یخ که ذره ذره آب میشد کاش همه دنیای من یک گلدان کوچک میشد من بودم و یک گل سرخ که با یک باد پرپر میشد کاش تمام ذهن من از هیچ و پوچ خالی میشد نوشته ای بود رو کاغذ که با یک پاک کن پاک میشد کاش همه غصه هایم برگ های درخت بود پاییز برگها را با خودش می برد و دل من سبک می شد کاش تمام غصه های این دل سیاهم تو یک جعبه جا میشد تا پرتابش میکردم و لابه لای موج دریا گم میشد
کاش میشد با یک نگاه دنیا برایم عوض می شد
برچسبـها :
تقدیم به او که عزیز ترین عزیزه و خودش می دونه یه تار از موهاش و با دنیا عوض نمی کنم.... برایت بارها باید بگویم ... !!! که در رگهای من جاری شدی چون خون
که از من ساختی بار دگر مجنون... شاید
با تو باید بود ! با تو باید رفت ! تا غروب یک حقیقت تلخ !
به دنبال تو تا خورشید باید رفت
ز دست تو به کوهستان غم باید سفر کرد ... شاید
به پیش پای تو شاید که چون یک مشت ، خاک بی بها گردم
برای قلب تو شاید که من روزی خدا گردم ...
نمی دانم که در جای نگین تاج زرین کلاهت جای می گیرم !
و یا در زیر پاهای تو بی رحمانه میمیرم ... شاید
نمی دانم که بعد از سال های سخت و دشوار ...
که بعد از روزهای تلخ و شیرین ...
زمان مردنم آیا در آغوش تو جانم را خدا گیرد !
و یا این آرزو در نطفه می میرد ... شاید !
برچسبـها :
خــیـلـی وقــته بغــــض گلـومـوگــرفـته کــه بـعـدازرفــتـنش هــنـوزم بـآتـمآم وجود دوســش دآشته بـآشی اماوقتــی کــسی مــیــآد دلــدآریــت بــده... بـهـش مــیــگی فــرآمــوشــش کــردم مـیگــی دیـگــه برآم مهــم نـیســت!!! تــو ایــن لـحــظـه بــزرگــتـریــن ســوتــی ایــنه کــه بــغـضــت بـشـکـنــه و زآرزآر گــریـه کــنـی اون وقــتـه کـه هــمـه مــی فــهــمـن هــنــوزم تــمــوم دنــیـآتــه
خـیلـی سخـتـه
برچسبـها :
روز پیوند من و دستان توست روز پیوند دل و چشمان توست وه چه آغازی برای عشق بود مثل امروزی سرم دامان توست بوی عطر زندگی داری عزیز خانه ام یک گوشه از بستان توست تا که خورشید منی خورشید چیست شمع جانم صورت تابان توست تا توئی سلطان قلبم باک نیست سرزمین عشق در فرمان توست نازنینا زنده ام با عشق تو بی تو مرگم اندکی تاوان توست تقدیم به تو که : یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است ، نفسم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است... "انشاالله هزارمین سالگرد عشق بی نظیرمون رو جشن بگیریم
برچسبـها :
رود بر عشقي كه يك سال از ورودش در قلبم ميگذرد. و چه زود ميگذرد زمان و چه سخت ميگذردوقتي كه تو نيستي. و چه گرم است عشق و چه سوزان است وقتي كه در اسمان خيالم مي درخشي. امروز سالگرد عاشقي قلبم است.قلبي كه در اين يك سال مملو از عشق و محبت شد.قلبي كه خوشحال است از با تو بودن و با يادت روزها را شب كردن و با خيالت شب را سپري كردن. امروز روزي ست كه پيوند قلب هامان يك ساله شد.و چه زيباست پايداري عشق در بهبهه ي حوادث ناگوار. چقدر زيباست مرور خاطرات گذشته.مرور ابتداي اشنايي.مرور سلام اول،خاطره ي اولين ديدار ونگاه اول . چقدر زيبا بود تمامي خاطراتي كه با تو گذشت و من هر روز دفتر دلم را ورق مي زنم مبادا كه خاطره اي از ديدگانم پنهان شود.
برچسبـها :
شب که میشود یادت درآغوشم میگیرد وچه عاشقانه یادچشمانت چشمانم را بارانی میکند وگوشم عاشقانه هایت را هزاران بار مرورمیکند ولبخندی کم رنگ و نگاهی عاشق برایم باقی میماندو یادی و خاطره ای ودستانی خالی از تو وقلبی عاشق که هنوز به یادتو و بنام تومیتپد...
برچسبـها :
بی شک آغوش توازعجایب دنیاست واردش که می شوم زمان بی معنا می شود هیچ بعدی ندارد!!! بی آنکه نفس بکشم روحم تازه می شود
برچسبـها :
mostafa |